با توجه به چرخههای طولانی توسعه بازیهای ویدیویی با بودجه کلان، به ندرت پیش میآید که آنها با یک لحظه خاص در فرهنگ به همان شکلی که فیلم و تلویزیون انجام میدهند طنیناندازی کنند. The Last of Us 2 که بدشانسی اکران در بحبوحه یک بیماری همه گیر جهانی را داشت، یک فاجعه جهانی خیالی را به گونه ای به تصویر می کشید که مقایسه آن با آنچه در زندگی خودمان اتفاق می افتد دشوار است. این یک بازی است که دنیای پس از عفونت مرگبار را ظالمانه و بدبینانه به تصویر میکشد، جایی که مردم به دستههایی تقسیم میشوند و بهجای اینکه تلاشی برای نشان دادن اینکه چگونه جوامع و کمکهای متقابل با آن در تضاد هستند، برای منابع به شدت رقابت میکنند.
اقتباس HBO از نسخه قبلی خود، The Last of Us در سال 2013، از مشکل مشابهی رنج می برد زیرا تلاش می کند داستان اصلی را برای مخاطبان و طرفداران جدیدی که می خواهند دوباره آن را زنده کنند، بیاورد.
The Last of Us که توسط کارگردان خلاق بازی، نیل دراکمن و کریگ مازین، مجری نمایش چرنوبیل هدایت میشود، احتمالاً دقیقترین اقتباسی از بازی ویدیویی است که تا به حال دیدهام، اما منبع منبع آنقدرها قدیمی نشده است. اگر این بازی را بازی کرده اید یا قصد دارید تا دو ماه دیگر بالاخره روی رایانه شخصی عرضه شود (در یک برگه جدید باز می شود)، خواهید دید که نمایش چقدر به منبع منبع نزدیک است. با نادیده گرفتن بخشهایی که به عنوان جوئل، بهصورت معمولی تیراندازی سوم شخص، از مبتلایان پنهان میشوید، نمایش تمام تلاش خود را میکند تا صحنههای کوتاه (و دیالوگها) را تا حرکات دوربین ترسیم کند. گاهی اوقات به نظر می رسد که در حال تماشای تاریخچه سوپر نقل قول بازی در یوتیوب هستید.
چنین وفاداری یک دستاورد است، اما همچنین نشان میدهد که خود بازی تا چه حد تلاش کرده تا شبیه یک نمایش معتبر HBO باشد. از استعارههای بصری و ترفندهای دوربین استفاده میکرد که معمولاً در بازیهای سال 2013 نمیدیدید، اگرچه از زمان انتشار سونی آن را به طرحی تبدیل کرده است که در حال نادر شدن است.
پدرو پاسکال و بلا رمزی، که نقش قهرمان خشن جوئل و نوجوان خشمگین الی را بازی میکنند، تا حد زیادی به عملکرد درون بازی پایبند هستند، با برخی برشها و اغراقها برای جبران طول بسیار کوتاهتر نمایش. بدون تیراندازیهای خشونتآمیز یا سکانسهای پنهان، خشم جوشان جوئل و تمایل انفجاری به خشونت آشکارتر از طریق فلاشبکهایی به رویداد وحشتناک در قسمت اول به تصویر کشیده میشود و کارساز است.
تماشای The Last of Us بسیار شبیه به بازگشت و پخش مجدد بازی است.
زمینه اضافی، مانند اینکه سارا دختر جوئل چگونه ساعتی را که قرار است برای تولدش به او هدیه دهد تعمیر می کند، و سپس اینکه چگونه تس در اولین ملاقات با او در بازی با چشمان سیاه به پایان می رسد، برای دیدن به عنوان فردی که بازی کرده است بسیار عالی است. آن، اما به جز داربست، هدف خاصی را دنبال نمی کند.
در همین حال، داستان در سه قسمتی که من دیدم هیچ تلاشی برای به روز رسانی خود به سال 2023 ندارد. این ناامیدی اولیه از یک عفونت را نشان میدهد که منجر به مرگ میلیونها نفر میشود، اما در نهایت به همان زامبیهایی بازمیگردد که بارها و بارها دیدهاید.
زنده ماندن در The Last of Us یعنی آنچه را که مال شماست بردارید و تا آخرین نفس از آن دفاع کنید. افراد دیگر، آلوده یا غیر آلوده، هیولاهای واقعی هستند، و خوب، شما The Walking Dead را به خاطر دارید. به نظر نمیرسد این نمایش علاقهای به تغییر داستان بازی داشته باشد – مردی که با دختری که میتواند جهان را نجات دهد در یک کشور ویران شده سفر میکند – و هر قسمتی از آن را که ممکن است با واقعیت فعلی ما طنینانداز شود برجسته کند.
جوئل از اچ بی او، پدری دلسوز است که به خاطر کارهایی که دنیا با او کرده است، از حد خود دور می شود. در حالی که نمایش سعی میکند در صحنهای که به سربازی حمله میکند که فقط الی را تهدید به شلیک میکند، نشان دهد که واقعاً چه کسی است، اما آنطور که کشتن 20 سرباز در یک سکانس مبارزه در بازی انجام میشود، آن را برجسته نمیکند. در بازی، جوئل، علیرغم اینکه شما چند نفر را در طول راه میکشید، به وضوح مردی است که به قدری ناامید از یک چشمانداز ایدهآل از ثبات است که هر تهدیدی را برای آن از بین میبرد. سخت است که او را با رشد رابطهاش با الی نشان دهید که ماهیت واقعیاش را نشان میدهد و حتی ذرهای از آن را در هیچ نقطهای از نمایش ندید، بهخصوص وقتی میدانید که این همان چیزی است که داستان در نهایت به آن بستگی دارد.
تماشای The Last of Us بسیار شبیه به بازگشت و پخش مجدد بازی است. تأثیرات او مانند The Road و Children of Men بسیار آشکار است و او در جعل هویت آنها کار خوبی انجام می دهد، اما همین. باز شدن تاریک آن هنوز ویرانگر است و تماشای کنار آمدن جوئل و الی در حالی که توسط سربازان تعقیب میشوند و زامبیهای قارچی فریاد میزنند هنوز هیجانانگیز است. ای کاش چیزی بیشتر از اجرای مجدد بازی با چهره های جدیدی که همان نقش ها را پر می کردند (احتمالاً با قابلیت) اتفاق می افتاد. شاید سریال بعداً در اجرای نه قسمتی خود عمیقتر شود، اما بازسازی گام به گام بازی باعث میشود نگران باشم که چیز جدیدی که قبلاً در بازی نبوده است نداشته باشد.